گفت‌وگو با استاد فرهنگ شريف، پيرامون نوازندگي در برنامه گلها
لذت موسیقی اصیل ایرانی را با اشتیاق دل پذیرا باشید

گفت‌وگو با استاد فرهنگ شريف، پيرامون نوازندگي در برنامه گلها
تاریخ : پنج شنبه 19 آبان 1390

برنامه گلها موسيقي را به خوبي با شعر تلفيق كرد. در آن دوران موسيقي بر شعر ارجحيت داشت يا شعر بر موسيقي؟ چون همان‌طور كه نوازنده‌هاي خيلي خوبي از طريق اين برنامه به مردم معرفي شدند، شعراي زيادي هم معرفي شدند كه بعدها كارهايشان منتشر شد...
هر دو شكل وجود داشت. چون اصولا به هر دو طريق مي‌توان آهنگ را ساخت. چه اينكه اول موسيقي ساخته شود و بعد شاعر روي آن كلام بگذارد و چه اينكه اول شعر نوشته شود و بعد شاعر بر اساس آن آهنگي بنويسد. در گذشته شاعر و خواننده و آهنگسازان هر سه با هم مي‌نشستند و تبادل نظر مي‌كردند و در نهايت آهنگي به وجود مي‌آمد كه هم شعر زيبايي داشت و هم آهنگ زيبايي و هم خواننده آن را خوب اجرا مي‌كرد و اگر هر يكي از اين موارد يا پايه‌هاي كار لَنگ مي‌زد، كار خراب مي‌شد. در برنامه گلها هم اين سه نفر با ذوق خاصي در كنار هم مي‌نشستند و روي شعر و آهنگ فكر مي‌كردند و براساس صداي خواننده قطعه‌اي را مي‌ساختند كه در خاطره‌ها نقش مي‌بست. پس اين سه نفر هر كدام به يك اندازه در تاثيرگذاري اثر موثر است. البته من معتقدم شعر خوب مي‌تواند يك آهنگ را زنده كند.
‌شايد چون ارتباط كلامي در يك قطعه با جامعه خيلي ملموس‌تر است و مي‌تواند به اقتضاي زمان حرفي را بيان كند كه در ذهن و دل مردم بماند...
بله. تا آنجايي كه من يادم هست اصولا شعرها سوژه خاصي داشتند. به خصوص مرحوم بيژن ترقي در ترانه‌سرايي خيلي ذوق داشت و هيچ وقت به زور ترانه نمي‌گفت. او شاعري بود كه پديده‌ها را خيلي ظريف مي‌ديد و به سادگي از كنار آنها نمي‌گذشت. در كل يك شاعر خوب با ذوق و حسش يك گل را به صورت ديگري مي‌بيند كه مردم عادي نمي‌بينند. اصولا كار مرحوم ترقي اين‌گونه بود كه روي سوژه‌هايي كه انتخاب مي‌كرد (خصوصا سوژه‌هاي طبيعت) خيلي تصويرگرايي مي‌كرد و روي آن تاكيد داشت. مثلا «به رهي ديدم برگ خزان» را بر اساس برگ‌هاي پاييزي‌اي نوشته از درختان خيابان وليعصر در جلوي چشمش‌ جدا شدند. به عقيده من شاعر به يك «آن» احتياج دارد تا بر سر ذوق‌ آيد و شعر بگويد و شعرش ماندگار شود. اكثر شعرهاي بيژن ترقي تصويرگرايي زيبايي داشت و آنچه در دل مردم بود را به تصوير مي‌كشيد. اكثر شعرهايي هم كه گفته بود سوژه‌هاي خيلي زيبايي داشت و كلماتي را مي‌گذاشت كه شنونده مي‌توانست حس شاعر را به سادگي درك كند.
‌در اين برنامه شاعران زيادي به مردم معرفي شدند و همان‌طور كه گفتيد، ترانه‌هايي سروده و خوانده مي‌شد كه در دل و جان مردم نقش بست و هنوز هم حتي نسل جوان زمزمه مي‌كنند يا خواننده‌هاي نسل جوان آنها را بازخواني مي‌كنند. اين مساله‌اي است كه در سال‌هاي اخير خيلي كمرنگ شده و تصنيف‌هايي كه از خوانندگان جوان مي‌شنويم يا از آثار سعدي و حافظ و... هستند يا بازخواني آثار گذشته و كمتر در حوزه موسيقي سنتي ترانه گفته و خوانده مي‌شود. فكر مي‌كنيد دليل اين رويكرد چيست؟
در گذشته اغلب شاعران را به آهنگسازان معرفي مي‌كردند و اين دو با هم همكاري مي‌كردند. در حال حاضر هم خيلي‌ها براي شعر سراغ من مي‌آيند اما اغلب آن چيزي كه ما مي‌خواهيم نيست و آن حالت ترانه‌سرايي را نمي‌توانند دربياورند، چون ترانه‌سرايي تخصص مي‌خواهد و هر كسي نمي‌تواند از عهده آن برآيد. به‌عنوان مثال يك شاعر خيلي خوب به من معرفي شد كه با او كار كنم اما به ترانه‌سرايي وارد نبود چون همان‌طور كه گفتم ترانه‌سرايي و تصنيف‌سازي تخصص مي‌خواهد. مثلا كلمه «من» در ترانه و هنگام اجرا جالب نيست چون به صامت «ن» ختم مي‌شود و نمي‌توان آن را كشيد، بلكه بايد به‌جاي آن «ما» را استفاده كنيم تا بهتر بتوان روي آن كشش ايجاد كرد. به نظر من اگر شاعر موسيقي هم بداند و بداند كه در جايي كه موسيقي اوج مي‌گيرد كلمه‌اي را بگذارد كه حالت فرياد را نشان دهد، بهتر است. البته در گذشته كساني بودند كه موسيقي نمي‌دانستند اما گوش‌شان به موسيقي آشنا بود كه البته در دنياي امروز موسيقي ما چنين شعرايي كم هستند، بنابراين نسل جديد اغلب سراغ شعرهاي حافظ و سعدي و مولوي و... مي‌روند. البته اين شعرها هم زيبا هستند اما چون همه ابيات يك وزن عروضي دارند حالت يك‌نواختي به آهنگ مي‌دهند و دست و بال آهنگساز را مي‌بندند. در‌حالي‌كه وقتي روي ترانه ملودي مي‌گذاريم قسمت‌هاي بلند و كوتاهي وجود دارد و موسيقي مي‌تواند فراز و فرود پيدا كند. فكر مي‌كنم دليل اصلي نخواندن ترانه همين باشد هرچند اگر از عهده كسي برآيد شعرهاي زيادي هست كه مي‌توان روي آنها آهنگ گذاشت و قطعه زيبايي را ساخت.
‌در برنامه گلها وقتي قطعه‌اي ساخته مي‌شد خود آهنگساز تصميم مي‌گرفت كه چه كسي براي آن شعر يا ترانه بنويسد؟
بله. تعدادي شاعر بودند كه براي برنامه گلها شعر مي‌گفتند و اغلب آهنگسازي به يكي از اين شاعران بر‌مي‌خورد و مي‌گفت من آهنگي ساخته‌ام كه با سليقه شما همخواني دارد و خيلي خوب مي‌شود كه شما روي آن شعر بگذاريد. بنابراين ما خودمان هم روي شاعران و سليقه شعري‌شان شناخت داشتيم. بعد هم به مذاكره مي‌نشستيم و به توافق مي‌رسيديم و اغلب هم كار خوبي از آب درمي‌آمد.
‌فعاليت خواننده‌هاي جوان در آن دوران چگونه بود؟
من در آن زمان مصاحبه مفصلي در روزنامه كيهان داشتم و اساس بحثم اين بود كه صداهاي خوب تا ترانه‌اي در راديو مي‌خواندند و به شهرت مي‌رسيدند به خواننده‌هاي مجلسي تبديل مي‌شدند. من بي‌نهايت با اين كار مخالف بودم و متاسفانه اين اشتباه راديو بود و تا خواننده‌اي در بين مردم مطرح مي‌شد ديگر به دنبال يادگيري دانش خواندن و آواز نمي‌رفت. چون تا صدايشان مورد توجه مردم و عكس‌شان روي جلد مجله‌ها قرار مي‌گرفت و مصاحبه‌هاي پي‌درپي مي‌كردند، وارد مجالس و كافه‌ها مي‌شدند، در صورتي كه دانش خواندن نداشتند. خواننده‌هاي آن دوران با صداي بسيار عالي و با اركستر 70 – 60 نفره ايراني مي‌خواندند كه با استقبال مردم همراه مي‌شد و باعث مي‌شد مقام موسيقي بالا رود اما كافه‌اي خواندن خواننده‌هاي جوان خيلي به موسيقي لطمه مي‌زد. من در آن مصاحبه‌اي كه داشتم به اين رويكرد خواننده‌ها ايراد گرفتم و گفتم راديو نبايد به آنها اجازه چنين كاري بدهد، چون استعداد خواندن دارند و بايد تحت نظر يك استاد به فراگيري موسيقي بپردازند.
‌فكر مي‌كنيد به همين دليل است كه بعضي از منتقدان موسيقي گلها اين دوره از موسيقي را زير سوال مي‌برند و در رسته موسيقي اصيل ايراني حساب نمي‌كنند؟
به نظر من اين‌طور حرف زدن‌ها اصلا جايز نيست. بي‌انصافي است كه كسي اين‌طور قضاوت كند. چون بهترين نوازنده‌ها و تكنوازان مربوط به برنامه‌هاي گلها و دوره گلها بودند و آنقدر سطح موسيقي راديو بالا بود كه بايد حتما همه نوازنده‌ها امتحان و تسلط‌شان را روي موسيقي ايراني نشان مي‌دادند. بنابراين، بي‌لطفي است كه كسي اين حرف را بزند، آن هم در مورد برنامه‌اي كه بهترين برنامه موسيقي ايران بود و همه اصحاب آن زحمت مي‌كشيدند. همان‌طور كه در ابتداي سخنانم گفتم فكر نكنيد مرحوم پيرنيا موسيقي نمي‌دانست، ايشان هم ويلن مي‌زد و هم پيانو و هم سليقه شعري بسيار بالايي داشت. در هر حال نمي‌توان به موسيقي گلها ايراد گرفت چون بهترين نوازنده‌ها در اين برنامه مي‌نواختند و تكنوازان انگشت‌شماري هم بودند كه هر كدام سبك خاص خودشان را داشتند. بنابراين براي اين برنامه زحمت بسياري كشيده مي‌شد. وارد شدن به راديو در آن دوران بسيار مشكل بود و از همه موزيسين‌ها امتحان مي‌گرفتند. مثلا مرحوم مرتضي‌خان محجوبي، آقاي منصوري كه از موزيسين‌هاي قديمي بود و يك استاد مخصوص ساز تخصصي امتحان مي‌گرفت. در اين امتحان‌ها در وهله اول نحوه اجرا و خوش‌صدا بودن ساز مهم بود و بعد هم تكنوازي. بنابراين در راديو آن زمان وقتي مي‌خواستند كسي را به‌عنوان نوازنده استخدام كنند خيلي سخت مي‌گرفتند و نوازنده‌ها بايد صاحب قدرت و دانش كامل نوازندگي و خلاقيت مي‌بودند.
‌از سوي ديگر، نسل جديد موزيسين‌ها خيلي شبيه‌نوازي و شبيه‌خواني مي‌كنند. چون اكثرا يا موسيقي را در دانشگاه فراگرفته‌اند و درست مثل كتاب‌هاي دانشگاهي مي‌زنند يا اينكه نزد استادان خاص و برجسته‌اي رفتند و نهايتا سبك آنان را پيش روي كار هنري خود قرار داده‌اند و مثل آنها شده‌اند. به نوعي مي‌توان گفت در سال‌هاي اخير بحث خلاقيت خيلي كمرنگ‌تر از گذشته شده است. شما چقدر با اين قضيه موافق هستيد؟
در گذشته موضوع مهم اين بود كه تعدادي استاد داشتيم كه سال‌هاي سال زحمت كشيده و پيشينيان خود را ديده بودند و عمر خود را صرف فراگرفتن علم موسيقي ايراني كرده بودند. از سوي ديگر از نظر موسيقايي، فضا هم فضاي يادگيري و آموزش بود و اغلب كساني كه رديف‌هاي موسيقي ايراني را ياد مي‌گرفتند، ضمن اينكه به اصل قضيه لطمه‌اي نمي‌زد، بنا به سليقه و حس و حال خودشان تغييراتي در آن مي‌دادند كه دلنشيني و خلاقيت كار را بيشتر مي‌كرد. به‌عنوان مثال اگر قطعاتي را كه من در يك دستگاه و حتي يك گوشه زده‌ام با هم مقايسه كنيد، مي‌بينيد كه هيچ كدام شبيه به هم نيستند و به لحاظ حسي با هم تفاوت دارند يا اغلب كوك‌هايي كه زده‌ام، در رديف‌نوازي معمول نيستند. بايد بدانيم رديف‌آوازي مثل الفباي كار است كه بايد ياد گرفته شود اما اگر قرار باشد همه بر اساس فراز و فرودهاي معمول در رديف ايراني، ساز بزنند همه شكل هم مي‌نوازند و خلاقيت از بين مي‌رود، در صورتي كه موسيقي مرزي ندارد. بنابراين بايد چارچوب‌ها را شكست. هر چند كه بعضي‌ها تاكيد دارند يك نوازنده بايد فقط رديف‌نوازي كند غافل از اينكه اين باعث مي‌شود نوازنده در همان نقطه بماند و خلاقيتش را از دست بدهد. من معتقدم نوازنده بايد الهام بگيرد. مثلا من مدتي موسيقي كلاسيك و سمفوني‌هاي مختلف را گوش مي‌دادم و در بسياري از كارها فراز و فرودهاي من مثل يك سمفوني و سرشار از فورته و پيانو مي‌شد. من از اين موضوع بسيار بهره بردم و در دوره‌اي روي آن تكيه كردم.
‌بعد از اينكه مرحوم پيرنيا استعفا دادند، در دوره‌اي رهي‌معيري مدير برنامه گلها شد و مرحوم ميرنقيبي هم برنامه تك‌نوازان را راه‌اندازي كرد. اما بعد در دوره‌اي مي‌بينيم كه آقاي هوشنگ ابتهاج مديريت برنامه گلها را برعهده گرفتند و همه برنامه‌ها را يكي كردند، با عنوان «گلهاي تازه». همان‌طور كه مي‌دانيد اكثر هنرمندان بنام آن دوران همكاري خود را با اين برنامه قطع كردند، به نظر شما دليل قطع اين همكاري‌ها چه بود؟ آيا شما هم جزو اين هنرمندان بوديد؟
اشاره خوبي كرديد و بايد بگويم كه من هم جزو آن هنرمندان بودم. آقاي ابتهاج وقتي آمدند همه نوازنده‌ها را مورد لطف قرار دادند اما بعد از مدتي رويه‌شان تغيير كرد. اتفاقا من در خانه يكي از دوستانم در آمريكا ايشان را ديدم و گفتم كه شما به موسيقي خيانت كرديد. پرسيدند: «چرا؟»، گفتم: «شما حقوق مي‌داديد اما برنامه‌اي ضبط نمي‌كرديد.» اين در حالي بود كه همه ما در بهترين شرايط نوازندگي و در اوج جواني بوديم. خود من در آن دوران در اوج خلاقيت نوازندگي بودم و وقتي ايشان را ديدم، گفتم شما كه حقوق نوازنده‌ها را مي‌داديد كاش برنامه‌ها را ضبط مي‌كرديد اما پخش نمي‌كرديد. نمي‌دانيد چه آثاري مي‌توانست در آن سال‌ها به جا بماند كه امروز ميراث موسيقي ما باشند، اما از بين رفته‌اند. به نظر من اين خيانتي بود در حق موسيقي ما. البته ايشان خودشان هم اين قضيه را تصديق كردند. هرچند ايشان گفته بودند كه فرهنگ شريف يا امثالهم مي‌سازند غافل از اينكه سبك و سياق نواختن هر كس خاص خودش است و به هيچ‌وجه ساختني نيست.
‌وضعيت موسيقي اين دوران را چگونه مي‌بينيد و فكر مي‌كنيد آينده موسيقي ايراني به كجا كشيده مي‌شود؟
چيزي كه در همه جاي دنيا به موسيقي لطمه زده است، دستگاه سينتي سايزر است كه اصلا نياز به يادگيري موسيقي ندارد چون يك ملودي را به اين دستگاه مي‌دهند و اين دستگاه خودش هارموني را مي‌سازد، تنظيم مي‌كند و... . در‌حالي‌كه اين موسيقي نيست، بلكه تكنولوژي صوتي است. اكثر هنرمندان برجسته جهان هم به دليل چنين موسيقي‌هايي كه در بين نسل جوان رسوخ كرده‌اند، گوشه‌نشين شدند. اين موسيقي‌ها هيچ زحمتي ندارند و اكثرا يك ريتم و يك جمله را تكرار مي‌كنند. اين دقيقا مساله‌اي است كه در موسيقي پاپ و... رخ داده است. من معتقدم يك آهنگساز پاپ هم اگر با موسيقي ايراني آشنايي داشته باشد، مدام در گام‌هاي مينور و ماژور كار نمي‌سازد و بعضي جاها به گوشه‌هاي موسيقي ايراني هم وارد مي‌شود. به همين دليل، تمام آهنگ‌ها شبيه هم است و اكثرا كارهاي تجاري هستند و خالي از ذوق و خلاقيت. مساله ديگري كه به موسيقي ما لطمه زد، اين بود كه به مدت 20 سال مهجور ماند. ببينيد، چون موسيقي ما بايد سينه به سينه منتقل شود، هنرجو بايد در فضاي آموزش قرار بگيرد تا بتواند حالات موسيقي ايراني را درك و به نسل بعد از خود منتقل كند. اين فاصله نسل ما با نسل بعدي زياد بود و به همين دليل لطمه سختي به موسيقي ايراني وارد شد.
‌فكر مي‌كنيد امكان اين وجود دارد كه زماني برنامه‌اي مثل گلها شكل بگيرد و بتواند نسل جوان ما را كه موسيقي ايراني را سراسر غم و اندوه مي‌داند، به موسيقي ايراني نزديك و جذب كند؟
فكر مي‌كنم بايد يك برنامه‌اي مخصوص با ديد و دانش بالا توسط كساني كه در كارشان استاد هستند، ساخته شود. البته من معتقدم هر موسيقي‌اي بايد پخش شود ولي بايد برنامه‌اي كه مخصوص موسيقي ايراني است حالت خاص داشته باشد و هر كسي واجد شرايط نوازندگي است در آن حضور داشته باشد. نبايد اين نكته را فراموش كنيم كه موسيقي ما، تاريخ و زبان ملت ماست و به هيچ‌وجه نمي‌توانيم آن را با موسيقي‌هاي ديگر مقايسه كنيم. به اين ترتيب موسيقي ايراني جايگاه خود را كم‌كم در بين جوانان باز مي‌كند.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



:: موضوعات مرتبط: فرهنگ شریف، خبرنامه، ،


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.



 



360 رنگ
شرح غزلهای حافظ
صفحه اصلی
آرشیو مطالب
عناوین مطالب

ابزار هدایت به بالای صفحه